به گزارش قدس آنلاین به نقل از خبرگزاری تسنیم، ابراهیم انصاریان در سال 1337 در تهران متولد شد. پدر وی، مرحوم حاج محمد باقر انصاریان از هواداران مرحوم شهید نواب صفوی، مرحوم آیتالله کاشانی و از همراهان هیأتهای مؤتلفه اسلامی بود. برادر او شیخ حسین انصاریان از وعاظ معروف تهران است.
ابراهیم انصاریان پس از تأسیس دانشکده علوم قضایی توسط شهید بهشتی، با توصیه ایشان به تحصیل در رشته حقوق در دانشکده علوم قضایی در سطح کارشناسی پرداخت و پس از آن، کارشناسی ارشد خود را در رشته فقه و مبانی حقوق از دانشگاه تهران اخذ کرد.
همزمان با تحصیلات آکادمیک، بعد از ظهرها به مدرسه آیت الله مجتهدی می رفت و تا سال 60، دروس حوزوی را تا پایان سطح در آن مدرسه، مدرسه عالی شهید مطهری و حوزه علمیه مروی ادامه داد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی به توصیه شهید رجایی به آموزش و پرورش رفت و در تأسیس امور تربیتی مناطق مختلف تهران نقش داشت و تا سال 1365 با سمت های معلم، دبیر و مدیر مدرسه مشغول به انجام وظیفه بود.
ابراهیم انصاریان از سال 1367 تا 1371 در سازمان امور اداری و استخدامی (سابق) فعالیت داشت و پس از آن به وزارت امور خارجه منتقل شد و هماکنون رئیس شعبه یک تخلفات وزارت خارجه است.
انصاریان که داماد آیتالله مهدوی کنی است، در زمان ریاست ایشان بر خبرگان رهبری مسئول دفتر وی بود. به همین منظور، ارتباط نزدیک هم خانوادگی و هم کاری با مرحوم مهدوی کنی داشت. در سالگرد ارتحال رئیس فقید مجلس خبرگان رهبری به سراغ وی رفتیم تا ناگفتههایی از زندگی آیتالله مهدوی کنی برای ما بازگو کند.
متن پیش رو گفتوگوی خبرنگاران سیاسی باشگاه خبرنگاران «پویا» با ابراهیم انصاریان است:
تسنیم: در آستانه سالگرد آیتالله مهدوی کنی هستیم. با توجه به اینکه ایشان انسانی بودند که ابعاد مختلفی داشتند، خدمت شما رسیدیم. شما سالیان سال با ایشان مأنوس بودید و ریاست دفتر ایشان را داشتید پس در ابتدا بفرمائید چه شد شما با خانواده مرحوم مهدوی وصلت کردید؟
من در سال 58 با دوستانم در منطقه 12 آموزشوپرورش تهران در تشکیل علوم تربیتی فعال بودیم. یکی از دوستان ما که بعداً شهید شد شهید اکبر ناسخیان بود که از دوستان نزدیک ما بود. همسر ایشان با همسر ما همکلاس بودند. ابتدای انقلاب هم سعی بر این بود که پسرها و دخترها زودتر ازدواج بکنند و محفوظ بمانند و سنت خوبی بود. دوستانی هم که در اطراف ما بودند نسبت به همدیگر این وظیفه را داشتند. مثلاً من یادم است یک هفته سراغ یکی را میگرفتند و میگفتند برویم وی را زن بدهیم، یا هفته دیگر سراغ یک نفر دیگر میرفتند. شاید در هفته 2، 3 مورد اینگونه داشتیم که در سن پایین ازدواج میکردند.
شهید مرحوم علی اکبر ناسخیان هم اصرار داشتند که نوبت من است. من به آنها گفتم زود است چون من 22 سالم بود. خلاصه به اصرار ایشان بود که گفت من یک نفر را سراغ دارم که به خانواده شما هم میخورد. البته آن زمان معرفی نکرد ابتدا گفت پدر و مادر شما راضی هستند که تو ازدواج کنی؟ گفتم من جرات نمیکنم چنین چیزی را به آنها بگویم و خجالت میکشیدم. یعنی آن حجب و حیایی که در بعضی از فرزندان با پدر و مادرشان وجود داشت موجب میشد دیگران وارد بحث شوند و ایشان تماس گرفتند با پدر من صحبت کنند.
پدر من هم یک فرد انقلابی و متدین و اهل خیر در تهران بود. ایشان شاگرد مرحوم آیتالله حاج شیخ علی اکبر برهان بود که در مسجد لرزاده نماز میخواند و یکی از مؤثرترین روحانیون تهران بودند. ایشان نسبت به تکتک مسجدیها نظارت داشتند. مثلاً اگر پدر ما یک شب نمیرفت، فردا صبح یا شب در خانه را میزد و میگفت فلانی دو شب است مسجد نیامدی؟ مشکلی داری؟ بیماری داری؟ قرضی دارید؟ اگر قرض داری من خانهام را جدیداً از قید وثیقه بانک آزاد کردم، برویم من خانهام را وثیقه بانک بگذارم و تو قرضت را بده. افرادی را هم که در مسجد بودند اینگونه تربیت میکرد.
از تربیت شدگان آیتالله برهان، میتوان از آیتالله خوشوقت، آیتالله مجتهدی، آیتالله مهدوی کنی و آیتالله باقری کنی و اخوی ما حاج شیخ حسین انصاریان نام برد.
مرحوم شیخ علی اکبر برهان استاد آیتالله مهدوی کنی
پدر من هم از شاگردان ایشان بودند و در بحث کار خیر، ازدواج، رفع اختلافات خانوادگی سبک و سیاق مرحوم آیتالله برهان را انجام میدادند. کسی نبود که در خانه پدر من را بزند و نیاز یا احتیاجی داشته باشد و این را رد بکند.
وقتی که مرحوم شهید ناسخیان به پدر ما بحث ازدواج ما را گفتند، ایشان گفت من حرفی ندارم اگر بنا باشد این اتفاق بیفتد ما حرفی نداریم ولی برادر بزرگ ایشان هنوز ازدواج نکرده است. آقای ناسخیان میگوید من او را راضی میکنم. بعد خانواده آیتالله مهدویکنی را معرفی میکنند. جالب است آقای ناسخیان بیشتر از من اشتیاق داشت کار ازدواج صورت بگیرد. خلاصه مادر من و بزرگترها رفتند خواستگاری و بعد از یکی دو ماه موافقت شد. سال 59 یعنی 59/11/2 خدمت حضرت امام عقد کردیم و الحمدلله 36 سال است ازدواج کردم.
** گفتم خدا پول عروسی را میرساند و «یُغنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضلِه»
تسنیم: مواجهه آقای مهدوی با شما چطور بود؟
ایشان زمانی که مقدمات کار و صحبتهای خانوادهها انجام شد و کار به نتیجه 80 درصد رسید، ملاقاتی برای من ترتیب دادند که من را از نزدیک ببینند و با من صحبت کنند. من رفتم وزارت کشور. ایشان چند مطلب را از من پرسیدند یکی اینکه شغلتان چیست؟ گفتم معلم ساده هستم.
گفتند: شما خانه هم دارید؟
گفتم: نه.
گفتند: کجا میخواهی زندگی بکنی؟
گفتم: همه چطور زندگی میکنند میروند خانه اجاره میکنند دیگر!
گفت: معلم ساده میتواند اجاره خانه را بدهد؟ بعد من یکدفعه به ذهنم آمد که از بیاناتی که آقایان میگویند بگویم. گفتم خدا پول عروسی را میرساند و خدا میگوید یُغنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضلِه. حاج آقا لبخندی زدند و فرمودند درستش همین است و قبول دارم ولی آدم هم همتی باید بکند. گفتم: پدر من قول داده بخشی از هزینه خانه را کمک کند. یک دیدار نیم ساعتی با ایشان داشتم، بعداً موافقت کردند و ازدواج ما انجام شد. خدمت حضرت امام هم که رفتیم برای مراسم عقد معمولش این بود که حضرت امام بعد از عقد، تبریک میگفتند و بعد میفرمودند «بروید با هم بسازید».
تسنیم: مرحوم مهدویکنی از سال 58 تا 60 وزیر کشور بودند و بعد برای مدتی نیز بار سنگین نخستوزیری را قبول کردند اما از طرفی مؤسس و متولی دانشگاه امام صادق(ع) هم بودند؟ طرح دانشگاه امام صادق از کجا شروع شد؟
دانشگاه اواخر سال 60 تشکیل شد یعنی مقدماتش از قبل فراهم شده بود ولی اواخر سال 60 تشکیل شد. آیتالله مهدویکنی اواسط سال 60 بعد از شهادت رجایی و باهنر بلافاصله نخستوزیر شدند و تا اواخر آبان نخستوزیر بودند. بعد از اینکه از نخستوزیری بیرون آمدند، کمیته هنوز برقرار بود که ایشان سمت کمیته انقلاب اسلامی را هم داشتند ولی از همان زمان بحث دانشگاه را شروع کردند.
تسنیم: چطور میشود با آن همه مشغله سیاسی، دانشگاه امام صادق(ع) را ساختند که هم وجوه دانشگاهی و هم وجوه حوزوی دارد؟
برای این کار باید به سابقه فعالیت مرحوم آقای مهدوی به قبل انقلاب رجوع کرد. ایشان سیره مرحوم شیخ علیاکبر برهان را در پیش گرفتند. مرحوم برهان در کنار مسجد و حوزهٔ علمیهاش یک مدرسه جدید به نام «برهان» تأسیس کردند که خود من تربیتشده این مدرسه هستم.
** آیت الله مهدوی در قم متوجه میشوند حاج آقا روحالله مکتب فکری جدیدی دارد
وقتی که آیتالله مهدویکنی از تهران به قم میروند با دو جریان فکری روبرو میشوند. یکی جریان فداییان اسلام و نواب صفوی و دیگری جریان آیتالله کاشانی. البته نمیخواهم این دو را از هم جدا بکنم. آیتالله کاشانی روشش اصلاح امور از طریق مجلس شورا بود. مرحوم نواب صفوی میگفت اصلاً این «حکومت جور» نباید باشد اما با این حال این دو نفر با همدیگر تعامل داشتند. آیتالله مهدوی این جریانات را میبیند تا اینکه با حضرت امام آشنا میشوند. آیتالله مهدوی متوجه میشود حاج آقا روحالله یک مکتب فکری جدیدی دارد و آن مکتب فکری جدید این است که نه به صورت آیتالله کاشانی و نه به صورت شهید نواب صفوی و نه به اشکال دیگر بلکه از اساس و بن مسئله را حل میکند.
** اولویتش در تهران تربیت جوانها بود/ رفتوآمد دانشجویان به مسجد جلیلی
بهمین خاطر آیتالله مهدویکنی وقتی به تهران میآیند اولویتشان تربیت جوانهاست و در مسجد جلیلی تربیت دانشجویان دانشگاهها را انجام میدهند. در اسناد ساواک درباره مسجد جلیلی کاملاً به این نکته اشاره شده است. مثلاً ایشان یک شب بحث اقتصاد میکردند، یک شب تفسیر قرآن را داشتند، یک شب درباره مسائل سیاسی روز صحبت میکردند.
تسنیم: این اقدامات بعد از سال 42 انجام گرفت؟
بله حدود سال 41 یا سال 42 است. ظاهراً بعد از فوت آیتالله بروجردی ایشان به تهران میآیند و زمانی که امام نهضتشان را شروع کردند ایشان تهران بودند.
آیتالله مهدوی به فکر نیروسازی بود. در مسجد فضا را به جوانها میدهد. تاسیس کتابخانه، تاسیس جلسات اقتصادی، علمی و غیره. یک کار دیگری که آیتالله مهدویکنی میکنند تأسیس یک بنیادی برای کمک به فقرا و مستمندان بود. هنوز در مسجد جلیلی آن صندوقهایی که درست کردند وجود دارد.
** پایهگذار تئاتر مذهبی؛ آیتالله مهدوی/ «شریفینیا» تربیتشدگان «مکتب صادقیه» هستند
تسنیم: یعنی ایده صندوق صدقات خانگی؟
بله؛ ایده آن را آیتالله مهدویکنی به آقای عسگراولادی دادند و این خیلی کار بسیار خوبی بود. یک کار دیگری که آیتالله مهدویکنی کردند و بسیار مغفول مانده و گفته نشده است «مکتب صادقیه» است. در خیابان ری، خیابان آبمنگل بعد از بیمارستان سوم شعبان، آنجا عدهای از خیرین جمع شده بودند که کارهای فرهنگی بکنند و از آیتالله مهدویکنی دعوت کردند فعالیت کنند. آنجا از بچههای پیشدبستانی تا بچههای دانشجو روزهای پنجشنبه و جمعه در اختیار این مکتب بودند. آنجا فعالیتهای مختلف فرهنگی میکردند و هر دو هفته یک بار بچهها را اردو میبردند.
جالب اینجاست که پایهگذار تئاتر در آنجا آیتالله مهدویکنی بود. برای مثال محسن مخملباف و محمدرضاشریفینیا و بعضی دیگر از کسانی که بعد انقلاب در بحث سینما و تئاتر وارد شدند بزرگ شده مکتب صادقیه هستند. تئاترهایی که آنجا انجام میشود، تئاتر «ابوذر» بود و تئاتر «سفیر» که بعد به فیلم تبدیل شد. بسیاری از تئاترهای دینی را آیتالله مهدویکنی آنجا پایهگذاری کردند.
** اساسنامه دانشگاه امام صادق(ع) در زندان نوشته شد
تسنیم: مکتب صادقیه برای چه سالی است؟
سال 41 تا 45 و 46 بود و شاید تا اوایل انقلاب هم به کار خود ادامه داد. این نشان میدهد که آیتالله مهدویکنی نقطهنظر کاری و فکریاش تربیت نیرو و تربیت نیروهای جوان بوده است.
من یادم است اولین بار آپارات و فیلم را آنجا دیدم. فیلمهای علمی و مذهبی که تا حدی از اینطرف و آنطرف جمعآوری کرده بودند نشان میدادند. یک پنجشنبه فیلم نشان میدادند، یک پنجشنبه تئاتر و یک پنجشنبه هم بچهها را اردو میبردند.
تفکر درست کردن دانشگاه توسط مرحوم مهدوی از زندان پایهریزی شد. ایشان وقتی که از زندان آزاد میشوند میروند با مرحوم شهید مطهری، شهید بهشتی، آیتالله مشکینی و... صحبت میکنند. اساسنامه دانشگاه را هم مینویسند. آیتالله مهدویکنی تفکر و نظرشان این بود که اگر شما فقط بر روی طلاب کار بکنید بسیاری از جوانان را در تهران از دست میدهید چون ایشان با جو تهران و دانشگاه آشنا بودند. در مسجد جلیلی بسیاری از دانشجویان را دیده بود که اینها جایگاهی ندارند که مسائل علمی و مسائل اسلامی را یاد بگیرند.
آیتالله مهدویکنی در طول انقلاب این مسئله را پیگیری میکنند و وقتی دوره نخستوزیری ایشان تمام میشود، خدمت امام میرسند و میگویند نظرمن این است ما اگر بخواهیم برای آینده کاری بکنیم، باید نیرو تربیت بکنیم. حضرت امام هم موافقت میکنند و یک بخشی از هزینههای ابتدایی دانشگاه را میدهند. این مکانی هم که الان دانشگاه امام صادق است به دستور حضرت امام از طریق حضرت آیتالله محمدی گیلانی (ره) در اختیار دانشگاه قرار میگیرد.
لذا تفکر تربیت نیروی انسانی جوان و آیندهنگری همیشه در ذهن ایشان بود. به همین خاطر است که شخصی مانند آیتالله مهدویکنی تا 80 سالگی میآمدند مینشستند در دانشگاه و با همین جوانهایی که سال اول آمده بودند حرفهای آنها را گوش میکرد. کار با جوانان را یک اصل میدانست و تربیت جوانان را برای آینده یک اصل میدانستند، و خدا را شکر در این راه موفق بودند.
** آیت لله مهدوی، رهبری آیت الله خامنهای را همان رهبری امام میدانست
تسنیم: آیتالله مهدویکنی مورد اعتماد همه جریانات سیاسی بودند حتی بعد از وفاتشان هم میبینیم همه جریانات سیاسی با تفکرات مختلف به تقوا و روحیه بزرگمنشانه ایشان اذعان داشتند. برخی اصلاحطلبان در ماجرای فتنه 88 بحث حکمیت آیتالله مهدویکنی را پیش کشیدند. آن زمان چه افرادی بیشتر با مرحوم مهدوی این بحث را مطرح کردند و دیدگاه حاجآقا نسبت به این بحث چه بود؟ در ایام فتنه حال و هوای ایشان چگونه بود؟
آیتالله مهدویکنی خودشان را نمیدیدند حتی جناح خودشان را هم نمیدیدند. ایشان سه نکته و مسئله اساسی را برای خودشان داشتند. یکی حفظ انقلاب اسلامی یعنی اگر بنا بود که آیتالله مهدویکنی نخستوزیر و وزیر کشور نباشند، اما انقلاب حفظ شود، میپذیرفتند. یعنی از خودشان میگذشتند.
دوم حفظ حضرت امام.در زمان حیات حضرت امام انقلاب را با حفظ امام، هر دو را با هم میدیدند. آنجایی که امام نهی میکردند قبول میکردند و آنجایی که امر میکردند قبول میکردند و امام را محور اصلی انقلاب اسلامی میدانستند ولاغیر. این خیلی نکته مهمی بود.
سومین چیز که برای آیتالله مهدویکنی خیلی مهم بود، این است که رهبری آیت الله خامنهای، همان رهبری امام خمینی است و این خط باید در انقلاب حفظ شود. آیتالله مهدویکنی در اولین سخنرانی بعد از پذیرش مجلس خبرگان گفتند ما حراست از رهبری داریم. ما از مجموعهٔ نظام حراست میکنیم و همین حراست را باید از مجموعه ولایت انجام بدهیم و به دعای عهد هم اشاره کردند. این یکی از تئوریهای آیتالله مهدویکنی بود که بعد از انقلاب در خبرگان رهبری ایشان فرمودند. ایشان میگفتند ما اگر رهبری را حفظ نکنیم، انقلاب ما از دست میرود، انقلاب که از دست رفت چیزی باقی نمیماند.
لذا آیتالله مهدویکنی آنچه را که در بحث حفظ نظام و حفظ امامت و ولایت داشتند خارج از مسائل سیاسی بود و به گروههای مختلف این را میگفتند.
در مورد فتنه 88 حضرت آیتالله مهدوی کنی این نکته را به همه میگفتند که «حفظ نظام بالاتر از حفظ من است». مدعیان تقلب میخواستند خودشان را حفظ کنند و میگفتند ما را رأی آوردیم و تقلب شده است اما آیتالله مهدوی میگفتند ما اگر رعایت قانون را بکنیم، بحث تقلب و بحثهایی که شما میگویید همه حل میشود. ایشان میفرمودند بگویید ما اشتباه کردیم و توبه بکنید و ملت شما را میپذیرند اما آنها راه خودشان را ادامه دادند.
** وساطت «نعمتزاده» برای سران فتنه/ مرحوم مهدوی اصلاً به حکمیت برای سران فتنه اعتقادی نداشتند
تسنیم: دیداری هم با سران فتنه داشتند؟
با سران فتنه هیچ دیداری نداشتند. یکی از کسانی که واسطه صحبتها بود و بیشتر میآمد نعمتزاده وزیر صنعت فعلی بود. آیتالله مهدویکنی هم همین حرفها را به او گفتند. اصلاً بحث حکمیت نبود. من نمیدانم اینها بحث حکمیت را از کجا آوردند؟! اصلاً بنای حکمیت نبود که آیتالله مهدویکنی مثلاً حَکَم شود.
تسنیم: طرح حکمیت را برخی اصلاحطلبان آن زمان پیشنهاد دادند.
بله آنها میگفتند ولی ایشان قبول نمیکردند. حکمیت دو طرفه است؛ یعنی مثلاً من که نامم بهعنوان «حَکَم» برده میشود باید وساطت را قبول کنم اما طرف مقابل میگفت تقلب شده است لذا ایشان بههیچ وجه حکمیت این افراد را قبول نمیکرد. ایشان راه نشان میدادند. لذا در یکی دو اعلامیه آیتالله مهدویکنی که فکر کنم راجع به 9 دی است، آنجا هم نوشتند هنوز راه بازگشت وجود دارد و بیایید توبه کنید.
** بسیاری از اعضای خبرگان برای ریاست مرحوم مهدوی تماس گرفتند/ پُرکردن خلأ آیتالله مشکینی
تسنیم: در دوره قبلی مجلس خبرگان خیلی از افراد ریاست ایشان را مطرح کردند. وجود آیتالله مهدوی هم در ان جایگاه واقعاً خلاء آیتالله مشکینی را هم از لحاط اخلاقی و هم از لحاظ علمی پر کردند در حالی که پس از مرحوم مشکینی این خلاء احساس میشد. چه شد که ایشان قبول کردند در آن جایگاه قرار بگیرند؟
از اواسط سال 89 بود که ریاست آقای هاشمی رفسنجانی دورهاش تمام میشد. بسیاری از آقایان مجلس خبرگان با ایشان تماس داشتند و عدهای را هم مأمور کرده بودند که با ایشان صحبت بکنند تا بهعنوان کاندیدای ریاست خبرگان انتخاب شود. آیتالله مهدویکنی میگفتند این در اختیار همه خبرگان است و شاید دیگران هم بخواهند کاندیدا شوند اما با بحثها و رفتوآمدهایی که شد، ایشان احساس کردند این بار وظیفه به عهده ایشان است که بیایند و ریاست خبرگان را قبول کنند. در جلسه خبرگان هم با اکثریت آراء ایشان رأی بسیار بالایی آوردند. الحمدلله مدیریت خوبی هم داشتند و همانطور که شما فرمودید جایگاه آیتالله مشکینی یک بار دیگر در مجلس خبرگان دیده شد.
تسنیم: شما از چه زمانی رییس دفتر ایشان شدید؟
از زمانی که ایشان بهعنوان رییس خبرگان انتخاب شدند من رئیس دفتر ایشان شدم.
** آیت الله مهدویکنی طرح شورای رهبری را خط نفاق و انحرافی میدانستند
تسنیم: نظر ایشان پیرامون برخی حرفها که در سالهای اخیر در خبرگان رهبری درباره «شورای رهبری» میشد چه بود؟ چه واکنشی نسبت به طرح دوباره این موضوع توسط عدهای، داشتند؟
چون پشت این قضیه چیز دیگری بود آیتالله مهدویکنی مخالف بودند و میگفتند استشمام خوبی از این حرفها نمیشود. ایشان معتقد بودند یک زمانی شما بحث نظری در حوزه علمیه و در دانشگاه میکنید که اشکالی ندارد اما اینکه بیایید در صحنه سیاسی این حرفها را بزنید و بعد هم مثلا بیبیسی و غیره هم دنبال بکنند و بگویند خیلی خوب است! پس معلوم میشود شیطنت است و این یک خط نفاق، شیطنت و انحراف از آن چیزی است که امام و مقام معظم رهبری در بحث ولایت و رهبری جامعه دارند.
تسنیم: با کسانی که این حرفها را مطرح میکردند بحثی میکردند؟ اینکه بخواهند نهیبی به این افراد بزنند؟
در سخنرانیهایشان و بیانیههایشان واکنش نشان میدادند.
تسنیم: متأسفانه در برخی خانوادههای بزرگان نظام عدهای از عنوان «آقازادگی» سوءاستفاده میکنند و تفکراتشان با انقلاب زاویه پیدا میکند و یا در بحث اقتصادی مرتکب فساد میشوند ولی آیتالله مهدویکنی خیلی خوب توانسته بودند خانوادهشان را در خط انقلاب حفظ بکنند.دیدگاه ایشان نسبت به «آقازادگی» که دامنگیر خیلی از بزرگان نظام شد چه بود؟ نحوه مدیریت ایشان به چه شکل بود که نگذارند کسی از انتساب به ایشان سوءاستفاده کند؟
آیتالله مهدویکنی غیرازاینکه در بحث سیاست و کارهای اجتماعی و علمی بودند یک توجه خاصی به خانواده داشتند. تجمع ما در منزل حاجآقا یک تجمع رابطه و علقه پدر و فرزندی و بزرگتری بود. دوم اینکه پذیرش نصایح و هدایتها و راهنماییهای حاجآقا برای ما خیلی مهم بود، اگر حاجآقا احساس میکردند یا بنابراین بود که نصیحتی بکنند، در جمع بهنوعی نصیحت میکردند که به فرد خاصی نخورد.
** نماز اول وقت صفت بارز «سیاستمدار صادق»/ شدت عمل مرحوم مهدوی کنی در رعایت بیتالمال
خودشان عامل به احکام اسلامی بودند. نماز اول وقت یکی از صفات بارز ایشان بود. اصلاً جالب بود زمانی که اذان میگفت دیگر هیچ کاری برای ایشان مطرح نبود، یعنی همهچیز را فراموش میکرد، چه زمانی که وزیر بودند یا نخستوزیر بودند یا در مجلس و دانشگاه بودند هیچکدام ارزش این نماز اول وقت را نداشت و خیلی برای او نماز اول وقت اهمیت داشت. نوهها و بچههای ایشان هم وقتی میدیدند ایشان به نماز اول وقت اینقدر اهمیت میدهند خودبهخود اثر خودش را میگذارد.
به بزرگترها سفارش میکردند مواظب باشید بچهها تربیت دینیشان را از دست ندهند. در مسائل مالی اینقدر خودشان رعایت میکردند که ما و بچههای ما وقتی منزل ایشان میرفتیم به وسایلی که از بیرون میآوردند مانند روزنامه دست نمیزدند. طوری برخورد کرده بودند که ما و بچهها بدانیم این روزنامه برای بیتالمال است و دست نزنیم. ماشینهای دولتی که حاجآقا داشتند هیچوقت اجازه نمیدادند ما از آن استفاده شخصی بکنیم. این مسائل کوچک را رعایت میکرد لذا در خانواده آیتالله مهدویکنی سعی شده است این روش آیتالله مهدویکنی رعایت و حفظ شود.
ایشان سفارش میکردند ما در دید مردم هستیم، ما الگوی مردم هستیم و اگر ما نسبت به بحث مهمانی و عروسیمان کارهایی که عموم میتوانند رعایت نکنیم، برای مردم دو اشکال به وجود میآید. یکی اینکه میگویند اینها از کجا آوردند و چرا ما نداریم؟! دوم اینکه پس خانواده آیتالله مهدویکنی میتوانند چنین مجلسی بگیرند ما چرا نگیریم؟ لذا الحمدالله مراسم ازدواج ما یا بچههای ما معمولی و در حد متعارف است.
بهشدت در بحث مهریه تأکید میکردند به همان 14 سکهای که معمول است و همه ما در همان حد هستیم. سفارش شدید میکردند چون شما در دید مردم هستید مواظب باشید که کارهایتان سند، مدرک و الگو برای دیگران نشود.
** داستانی از مرحوم ملاعلی کنی که آیتالله مهدوی برای نامزدهای انتخابات 84 میگفتند
تسنیم: مرحوم مهدوی کنی وصیت کرده بودند در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) و در کنار مرحوم ملاعلی کنی به خاک سپرده شوند. علت این وصیت و ارادت ایشان به ملاعلی کنی چه بود؟
مرحوم آیتالله ملاعلنی کنی یکی از متولیان اولیه مدرسه مروی بودند. مدرسه مروی یک وقف نامهای دارد که اول متولی آن هم خان مروی معروف بوده و بعد گفته است بعد از من مجتهد جامعالشرایط پایتخت باید متولی باشد. مرحوم مهدوی کنی هم در مدرسه مروی درس خوانده و تدریس کرده بودند و رفتوآمد داشتند و خوشحال بودند که یک کنی دیگری آمده و دارد اینجا را احیاء میکند و همیشه خودش این شوخی را میکردند و میگفتند 2 نفر از کن آمدند و مدرسه مروی را احیا کردند که یکی حاج ملا علی کنی بود که سابقه زیادی داشت و 17، 18 سال متولی بودند و آیتالله مهدویکنی که نزدیک 30 سال متولی بودند.
مرحوم مهدوی علاقه خاصی به ملاعلی داشتند. یکی از دلایلش این بود که حاج ملا علی کنی آدم آزاده و حری بود و در مقابل رژیم قاجاریه و ناصرالدینشاه میایستاد و همیشه رژیم قاجاریه و ناصرالدینشاه از مرحوم ملاعلی کنی وحشت داشت و میترسید یعنی سعی میکردند کاری نکنند که حاج ملاعلی را عصبانی بکنند. زمانی که روسها داشتند میآمدند به ایران ملاعلی گفت حق ندارند اینها پایشان را بگذارند در ایران و حاج ملاعلی دستور داد اگر این اتفاق بیفتد من راه میافتم و میآیم به طرف مازندران.
دوم اینکه حاج ملاعلی به لحاظ مسئله علمی و اجتهادی بسیار آدم قویای بود. کتابهایی که از ایشان باقیمانده است بسیار قوی است منتها چون ایشان در اداره امور مردم قرار گرفت، آن علمیت ایشان یک مقدار مغفول مانده است. صفت بعدی حاج ملاعلی رسیدگی به مستضعفین بوده یعنی در تمام تهران و شهرستانهای اطراف موقوفه دارد و همه را وقف فقرا کرده است. یعنی میرفته و از پول خودش زمین میخرید و باغ میخرید و برای فقرا وقف میکرد. این ویژگیها بوده که آیتالله مهدویکنی او را قبول داشته است.
مرحوم ملاعلی کنی متولی مدرسه مروی در زمان ناصرالدین شاه
حاجآقا در انتخابات سال 84 مثالی را برای آقایانی که کاندیدا شده بودند میزدند. آیتالله مهدویکنی میگفت در زمان حاج ملاعلی یکی از علمای بزرگ تهران به نام حاج صادق که مشرب فکری او با ایشان مخالف بوده، یکی را در بازار تهران حد میزند. حکومت ناصرالدینشاه میگوید حاکم ما هستیم و حاج صادق به چه حقی این کار را کرده است؟ و مرحوم حاج صادق را به شهرری تبعید میکنند. به حاج ملاعلی کنی خبر میرسد و به دربار ناصرالدینشاه میگوید حاج صادق را آزاد کنند اما ناصرالدین میگوید عمل وی مخالفت با حکومت ما بوده! حاج ملاعلی میگوید کالسکه من را بیاورید و اعلام میکند من هم از تهران خارج میشوم و ملت هم بازار را میبندند و دنبال حاج ملاعلی میروند تا میرسند نزدیک کهریزک.
شاه قاجار وقتی میفهمد چه چه اتفاقی افتاده است مجبور میشود دستور دهد حاج صادق را همراه حاج ملا علی به تهران بیاورند. مشی حاج ملا علی اینگونه بوده است که اگرچه مخالف فکری حاج صادق بود ولی به خاطر روحانیبودنش به وی احترام میگذاشت.
مزار آیت الله مهدوی کنی در کنار مزار مرحوم ملا علنی کنی در حرم حضرت عبدالعظیم
بارها من خدمت مرحوم مهدوی کنی رفته بودم شهر ری و به من گفته بودند من را اینجا کنار ملاعلی کنی دفن بکنید. من به ایشان یکبار گفتم احتمال دارد اینجا کسی دفن شده باشد اما گفتند نه اینجا خالی است و اینجا را برای من گذاشتند! زمانی که آیتالله مهدویکنی بیمارستان بودند ما احساس کردیم اگر ایشان از دنیا بروند و بهمین خاطر به به تولیت آستان مقدس حضرت عبدالعظیم گفتیم ایشان وصیت کردند که آنجا دفن شوند. وقتی آنجا را شکافتند دیدند خالی است و ایشان را همانجا دفن کردیم و همیشه میگفتند دو کنی باید کنار هم باشند.
نظر شما